جدول جو
جدول جو

معنی هادی حسنی علوی - جستجوی لغت در جدول جو

هادی حسنی علوی
ال هادی (... الی الحق) یحیی بن الحسین بن القاسم الحسنی العلوی الرسی، پیشوای فرقۀ زیدیه که در سال 220 هجری قمری / 835 میلادی در صنعاء متولد شد، وی فقیه بزرگ مذهب زیدیه شد و چندین کتاب تألیف کرد، در سال 283 هجری قمری در زمان خلافت معتضد عباسی قیام کرد و فرمانروای سرزمین مابین صنعاء و صعده شد، پیروان او در این نواحی پراکنده شدند و جنگهایی بین او و عمال بنی عباس روی داد، در سال 288 هجری قمری صنعاء را گرفت و دامنۀ متصرفاتش وسعت یافت، در مکه هفت سال به نام وی خطبه خواندند وبه نام وی سکه زده شد، بیشتر فرمانروایان یمن بعد از وی از پیشوایان زیدیه و از تخمۀ وی میباشند، وفاتش در سال 298 هجری قمری واقع شد، (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1146)، و ابن الندیم آرد: وی از فقهای زیدیه بود، او راست: کتاب الصلاه و کتاب جامع الفقه، (از الفهرست)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

سیدباقی بن عطوه الحسینی العلوی، صاحب کشف الغمه روایت کند که: حکایت کرد بمن سیدباقی بن عطوه العلوی الحسینی، که پدرم عطوه در یکی از اعضای خود مرضی داشت و او بر مذهب زیدیه بود و میگفت که من تصدیق اقوال شما نمی نمایم تا وقتی که بیاید صاحب شما یعنی مهدی و مرا از این مرض نجات دهد، و این سخن بکرات از پدرم صادر شده، شبی در وقت نماز خفتن آواز صیحه واستغاثۀ او بگوش رسید، برسبیل عجله خود را به وی رسانیدم چون ما را دید گفت ’الحقوا لصاحبکم، فالساعه خرج من عندی’ ...، عضو مجروح مرا بیفشرد و برفت و من دست به آن موضع رسانیدم، از مرض اثر ندیدم، سیدباقی گوید بعد از آن پدرم در ضمان صحت بود و این حکایت سمت اشتهار یافت، (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 108 و109)، اکتراث، (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی)، مبالاه، (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی)، محاشاه، (یادداشت مؤلف)، عبو، (ترجمان القرآن)، ملاحظه کردن:
بر سر خود چون فکند خا’ ترا
باک ندارد که خاکسار کند،
ناصرخسرو،
نه باک داشتم که همی عمر شد بباد
نه شرم داشتم که همی زی خطا شدم،
ناصرخسرو،
باک نداری که در این ره بزرق
که بفروشی بدل زعفران،
ناصرخسرو،
گفت یا رسول اﷲ چند روز است که مرده است از وی هیچ نمانده است، گفت آنچه مانده است جمع کن و باک مدار، (قصص الانبیاء ص 190)،
خوان عیسی بر من وآنگه من
باک هر خرمگسی داشتمی،
خاقانی،
زمین کز خون ما باکی ندارد
ببادش ده که جز خاکی ندارد،
نظامی،
در یکی کفه بکش باکی مدار
تا عوض بینی یکی را صدهزار،
مولوی،
برشکست از من و از رنج دلم باک نداشت
من نه آنم که توانم که ازو برشکنم،
سعدی (بدایع)،
جواب تلخ چه خواهی بگو و باک مدار
که شهد محض بود چون تو بر زبان آری،
سعدی (بدایع)،
انخزال، باک نداشتن از جواب کسی، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا